بریدۀ کتاب

قصه من و خدا: قصه واژه هایی که بوی ابوحمزه گرفتند
بریدۀ کتاب

صفحۀ 244

من سراپا ناداریَم و تنگ‌دستی همیشه زبانم به حاجت‌خواهی باز است و دستم برای گرفتن دراز آنچه می‌خواهم نزد تو است و نه در هیچ جای دیگر من عیال تو هستم و نادار تو سرپرست منی و دارا پس چه غم که ناداریم را با دارایی تو جبران می‌کنم

من سراپا ناداریَم و تنگ‌دستی همیشه زبانم به حاجت‌خواهی باز است و دستم برای گرفتن دراز آنچه می‌خواهم نزد تو است و نه در هیچ جای دیگر من عیال تو هستم و نادار تو سرپرست منی و دارا پس چه غم که ناداریم را با دارایی تو جبران می‌کنم

1

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.