بریدۀ کتاب
1402/5/14
صفحۀ 1
برشی از کتاب: بعد از رحلت حاج آقا رفتم چشمهایم را نشان دکتر دادم. چشمهایم خشک شده بود.گفتم: «آقای دکتر، جیگرم میسوزه، آتیش میگیرم،حالت گریه دارم، ناله میکنم اما دیگه اشکم نمیاد. این چشمهای من دیگه آب نداره آقای دکتر، خشک شدهن» دکتر درآمد گفت:«حاج خانم مگه چشم تو دریا بوده؟!» _____ حاج آقا طرفدار سرسخت خانمها بود میگفت در طول تاریخ به زنها ظلم شده است. وقتی انقلاب شد به من میگفت: «قدر خودتون رو بدونید. شما میتونید توی این انقلاب شخصیت خودتون رو پیدا کنید» چون برای زنها سخنرانی میکردم بهم میگفت این حرفها را به خانمها برسان
برشی از کتاب: بعد از رحلت حاج آقا رفتم چشمهایم را نشان دکتر دادم. چشمهایم خشک شده بود.گفتم: «آقای دکتر، جیگرم میسوزه، آتیش میگیرم،حالت گریه دارم، ناله میکنم اما دیگه اشکم نمیاد. این چشمهای من دیگه آب نداره آقای دکتر، خشک شدهن» دکتر درآمد گفت:«حاج خانم مگه چشم تو دریا بوده؟!» _____ حاج آقا طرفدار سرسخت خانمها بود میگفت در طول تاریخ به زنها ظلم شده است. وقتی انقلاب شد به من میگفت: «قدر خودتون رو بدونید. شما میتونید توی این انقلاب شخصیت خودتون رو پیدا کنید» چون برای زنها سخنرانی میکردم بهم میگفت این حرفها را به خانمها برسان
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.