بریدۀ کتاب
1403/4/1
3.6
30
صفحۀ 1
ای فراموشی ، نمیدانم که نخواهی آمد، زیرا تو نیستی و من میدانم که نمیتوان فراموش کرد، زیرا فراموشی در جهان وجود ندارد، همچنان که هیچ چیز وجود ندارد... حتی گریستن. اکنون سالهاست که روزی ده بار یا بیشتر از خودم میپرسم که چرا اشک و فراموشی را از من دریغ داشتند؟ ولی میدانم که هیچکس تاکنون چیزی را از من دریغ نداشته است، جز خودم و این خود منم که سرآمد و سرور همهی تقصیرکارانم. ملکوت بهرام صادقی
ای فراموشی ، نمیدانم که نخواهی آمد، زیرا تو نیستی و من میدانم که نمیتوان فراموش کرد، زیرا فراموشی در جهان وجود ندارد، همچنان که هیچ چیز وجود ندارد... حتی گریستن. اکنون سالهاست که روزی ده بار یا بیشتر از خودم میپرسم که چرا اشک و فراموشی را از من دریغ داشتند؟ ولی میدانم که هیچکس تاکنون چیزی را از من دریغ نداشته است، جز خودم و این خود منم که سرآمد و سرور همهی تقصیرکارانم. ملکوت بهرام صادقی
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.