بریدهای از کتاب نفرین بال سوخته: کابوس پرواز اثر زهرا افشار
1404/4/25
صفحۀ 209
فرامرز خیره به مرد گفت:《دنبال آدم دیگه ای برای مشکلت بگرد و دست از اینکه بخوای به فکر آشوب درست کردن برای ما باشی بردار. این رو یه اخطار از طرف تمام گروه در نظر بگیر، چون اگر خشم رئیسم به آخر برسه، ممکنه خونت رو بریزه و کاری کنه که جنازه ات هم پیدا نشه تا بعدش مشکلی پیش بیاد.》 رایان لبخند کجی بر لب نشاند و چون نگاه فرامرز را متوجه خود دید، آهسته گفت: «صدات برای تهدید کردن یه کم لرزون نیست پسر؟ باید بیشتر روی لحنت کارکنی!》 دست دورشانه های او انداخت و در گوشش ادامه داد: «اینطوری کسی ازت حساب نمی بره متأسفانه!»
فرامرز خیره به مرد گفت:《دنبال آدم دیگه ای برای مشکلت بگرد و دست از اینکه بخوای به فکر آشوب درست کردن برای ما باشی بردار. این رو یه اخطار از طرف تمام گروه در نظر بگیر، چون اگر خشم رئیسم به آخر برسه، ممکنه خونت رو بریزه و کاری کنه که جنازه ات هم پیدا نشه تا بعدش مشکلی پیش بیاد.》 رایان لبخند کجی بر لب نشاند و چون نگاه فرامرز را متوجه خود دید، آهسته گفت: «صدات برای تهدید کردن یه کم لرزون نیست پسر؟ باید بیشتر روی لحنت کارکنی!》 دست دورشانه های او انداخت و در گوشش ادامه داد: «اینطوری کسی ازت حساب نمی بره متأسفانه!»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.