بریده‌ای از کتاب زخم داوود اثر سوزان ابوالهواء

 امیری

امیری

1403/5/3

بریدۀ کتاب

صفحۀ 163

مادر مثل همیشه به پهلو دراز کشیده بود. سایه بدن مچاله شده و کوچکش زیر نور فانوس روی دیوار می‌لرزید. توی اون اتاق کوچک و نمور بین دیوارایی که رطوبت رنگشو از بین برده بود، روی تخت فلزی پر سر و صدا و روی اون تشک ابری کهنه نازک، توی فراموشی و جنون مادر من مرده بود.

مادر مثل همیشه به پهلو دراز کشیده بود. سایه بدن مچاله شده و کوچکش زیر نور فانوس روی دیوار می‌لرزید. توی اون اتاق کوچک و نمور بین دیوارایی که رطوبت رنگشو از بین برده بود، روی تخت فلزی پر سر و صدا و روی اون تشک ابری کهنه نازک، توی فراموشی و جنون مادر من مرده بود.

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.