بریده‌ای از کتاب توپچنار اثر انسیه شاه حسینی

autumngirl

autumngirl

11 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 65

چهره شکسته پدر و آن کت کهنه اش را که همیشه بوی خاک می‌داد به خاطر آورد ،گرچه هیچ وقت رابطه صمیمانه‌ای با او نداشت ولی همیشه در اعماق وجود، نگاه مهربان و تن همیشه خسته اش را می‌ستود و به پینه های دستان زمختش که رنج معیشت در شکافشان کبره بسته بود ، حرمت می‌گذاشت .

چهره شکسته پدر و آن کت کهنه اش را که همیشه بوی خاک می‌داد به خاطر آورد ،گرچه هیچ وقت رابطه صمیمانه‌ای با او نداشت ولی همیشه در اعماق وجود، نگاه مهربان و تن همیشه خسته اش را می‌ستود و به پینه های دستان زمختش که رنج معیشت در شکافشان کبره بسته بود ، حرمت می‌گذاشت .

4

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.