بریدهای از کتاب نام من سرخ اثر اورهان پاموک
1402/4/24
صفحۀ 30
گویا در دیار کافران فرنگ، هر سگی صاحبی دارد. گردن سگهای بیچاره را، مثل بردههای ذلیل، زنجیر کرده و در خیابانها جدا از هم، خرکش میگردانند. بعد فلکزدهها را بهزور داخل خانههایشان برده و حتی در بسترشان هم راه میدهند. هیچ سگی نمیتواند با سگ دیگر همقدم شود، چه برسد به ماچ و معاشقه. تنها کاری که از دست این اسیران فلکزده برمیآید، این است که وقتی در کوچه و خیابان به یکدیگر برمیخورند، دورادور با چشمانی غمآلود، نگاههای خماری به یکدیگر بیندازند. اسیر کردن حیوانات برای رفع تنهایی و لذت خودمون از خودخواهانهترین کارهای انسانهاست. نمیتونم بگم دیدن هرباره حیواناتی که "قلاده" گردنشونه و درحالی که تقلا میکنن آزادانه به اطراف برن، توسط صاحباشون کشیده میشن؛ چهقدر حالم رو بد میکنه... و نمیدونم چهطور اون فرد ادعا میکنه اون حیوان رو دوست داره...
گویا در دیار کافران فرنگ، هر سگی صاحبی دارد. گردن سگهای بیچاره را، مثل بردههای ذلیل، زنجیر کرده و در خیابانها جدا از هم، خرکش میگردانند. بعد فلکزدهها را بهزور داخل خانههایشان برده و حتی در بسترشان هم راه میدهند. هیچ سگی نمیتواند با سگ دیگر همقدم شود، چه برسد به ماچ و معاشقه. تنها کاری که از دست این اسیران فلکزده برمیآید، این است که وقتی در کوچه و خیابان به یکدیگر برمیخورند، دورادور با چشمانی غمآلود، نگاههای خماری به یکدیگر بیندازند. اسیر کردن حیوانات برای رفع تنهایی و لذت خودمون از خودخواهانهترین کارهای انسانهاست. نمیتونم بگم دیدن هرباره حیواناتی که "قلاده" گردنشونه و درحالی که تقلا میکنن آزادانه به اطراف برن، توسط صاحباشون کشیده میشن؛ چهقدر حالم رو بد میکنه... و نمیدونم چهطور اون فرد ادعا میکنه اون حیوان رو دوست داره...
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.