بریده‌ای از کتاب تکه هایی از یک کل منسجم اثر پونه مقیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 332

در میانه کتاب «سالخوردگی» اثر سیمون دوبوار آمده است: «از آن پس هر روز می‌کوشم که خودم را به چیزی استوار وصل کنم. می‌کوشم زمان حالی بیابم و آن را مستقر کنم و به آن گسترش دهم. به سفر می‌روم تا دنیای دست‌نخورده‌ای بیابم که زمان بر آن سلطه‌ای نداشته باشد. در حقیقت دو روز سفر و شناختن شهری تازه از شتاب حوادث می‌کاهد. دو روز در سرزمینی جدید، به اندازه سی روز در جایی آشنا که بر اثر فرسودگی کوتاه شده، ارزش دارد. «عادت» زمان را صاف می‌کند. انسان بر روی آن گویی که روی کف‌پوشی بیش از حد روغن خورده، می‌لغزد».

در میانه کتاب «سالخوردگی» اثر سیمون دوبوار آمده است: «از آن پس هر روز می‌کوشم که خودم را به چیزی استوار وصل کنم. می‌کوشم زمان حالی بیابم و آن را مستقر کنم و به آن گسترش دهم. به سفر می‌روم تا دنیای دست‌نخورده‌ای بیابم که زمان بر آن سلطه‌ای نداشته باشد. در حقیقت دو روز سفر و شناختن شهری تازه از شتاب حوادث می‌کاهد. دو روز در سرزمینی جدید، به اندازه سی روز در جایی آشنا که بر اثر فرسودگی کوتاه شده، ارزش دارد. «عادت» زمان را صاف می‌کند. انسان بر روی آن گویی که روی کف‌پوشی بیش از حد روغن خورده، می‌لغزد».

14

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.