بریدۀ کتاب

حاء. سین. نون
بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

کنیز بیرون نرفته، شاخه گلی وحشی، پیش پای امام می گذارد: _کنار راه دیدمش، زيباست اما ناقابل، دوست داشتم تقدیم شما... چهره امام به لبخندی می شکفد: _ عاقبتت به خیر. برو که در راه خدا آزادی... کنیز خندان و شاد می رود... من هم با کمی لبخند و بیشی تعجب، رو به امام می کنم: _گلی وحشی و بیابان رو... چه برابر با آزادی اش؟! امام دست روی زانویم می گذارد: خدا چنین ادبی عطا فرمودمان که چون موهبتی دادندتان، به نیکو ترش پاسخ دهید... و برای او آزادی اش، نیکو تر...

کنیز بیرون نرفته، شاخه گلی وحشی، پیش پای امام می گذارد: _کنار راه دیدمش، زيباست اما ناقابل، دوست داشتم تقدیم شما... چهره امام به لبخندی می شکفد: _ عاقبتت به خیر. برو که در راه خدا آزادی... کنیز خندان و شاد می رود... من هم با کمی لبخند و بیشی تعجب، رو به امام می کنم: _گلی وحشی و بیابان رو... چه برابر با آزادی اش؟! امام دست روی زانویم می گذارد: خدا چنین ادبی عطا فرمودمان که چون موهبتی دادندتان، به نیکو ترش پاسخ دهید... و برای او آزادی اش، نیکو تر...

4

16

(0/1000)

نظرات

مناسبت خوانی 😍❤️
1

1

بله😍💚 

1

چه زیبا !
عیدتون مبارک:)
1

1

ممنونم. عید شما هم مبارک باشه خانم😍💚 

1