بریدهای از کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه اثر جی. کی. رولینگ
1404/5/13
صفحۀ 104
_خیلی سخته که آدم بدونه اون دیگه براش نامه نمینویسه. ناگهان چشمهایش به سوزش افتاد و پلک زد. از اقرار این موضوع احساس حماقت میکرد اما یکی از بهترین خوبیهای یافتن پدرخواندهاش در این حقیقت خلاصه میشد که او کسی را خارج از هاگوارتز داشت که کمابیش مثل یک پدر، به آنچه بر او میگذشت اهمیت میداد...
_خیلی سخته که آدم بدونه اون دیگه براش نامه نمینویسه. ناگهان چشمهایش به سوزش افتاد و پلک زد. از اقرار این موضوع احساس حماقت میکرد اما یکی از بهترین خوبیهای یافتن پدرخواندهاش در این حقیقت خلاصه میشد که او کسی را خارج از هاگوارتز داشت که کمابیش مثل یک پدر، به آنچه بر او میگذشت اهمیت میداد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.