بریدۀ کتاب

محمد

1403/7/30

زنده  باد جهاد: ده روایت از مدیران و پیشکسوتان جهاد سازندگی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 260

در جزیره‌ی مجنون تعداد زیادی راننده‌ی پایه‌یک مردمی روب کمپرسی‌های خود با ما کار می‌کردند. وقتی غروب می‌شد، به مقر مهندسی می‌آمدند و به جای آمدن به نمازخانه برای استراحت به سنگر خود می‌رفتند. یک بار به یکی از آن‌ها گفتم «چرا شما به نماز جماعت نمی‌آیید؟» راننده در جواب گفت «ما اگر می‌خواستیم نماز جماعت بخوانیم، در تهران مسجد سر کوچه‌مان بود. ما آمده‌ایم به جبهه که به اسلام خدمت کنیم؛ نه این که نماز جماعت بخوانیم». (علیرضا زواره، از مدیران جهاد سازندگی)

در جزیره‌ی مجنون تعداد زیادی راننده‌ی پایه‌یک مردمی روب کمپرسی‌های خود با ما کار می‌کردند. وقتی غروب می‌شد، به مقر مهندسی می‌آمدند و به جای آمدن به نمازخانه برای استراحت به سنگر خود می‌رفتند. یک بار به یکی از آن‌ها گفتم «چرا شما به نماز جماعت نمی‌آیید؟» راننده در جواب گفت «ما اگر می‌خواستیم نماز جماعت بخوانیم، در تهران مسجد سر کوچه‌مان بود. ما آمده‌ایم به جبهه که به اسلام خدمت کنیم؛ نه این که نماز جماعت بخوانیم». (علیرضا زواره، از مدیران جهاد سازندگی)

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.