بریده‌ای از کتاب حاء. سین. نون اثر سیدعلی شجاعی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 106

کسی از سپاه مان می گذرد و برای بیشمار بار می شنوم ؛ _اسباب خفت و ذلت ما شدی با این صلح! _ببین چه نوشتی برای روزگارمان یا مذل المومنین... امام رو به من و قیس می کند ؛ مگر شکایت موسی نبود از همراهی خضر ، چون کشتی سوراخ کرد و جوانی سر برید و دیوار شکسته ای مرمت نمود؟ بنیان اعتراض بر ندانستن حکمت کار خضر بود...اکنون هم چنین است . که اگر این صلح نبود ، شیعه ای از ما نمی ماند مگر کشته و به خون غلطیده...

کسی از سپاه مان می گذرد و برای بیشمار بار می شنوم ؛ _اسباب خفت و ذلت ما شدی با این صلح! _ببین چه نوشتی برای روزگارمان یا مذل المومنین... امام رو به من و قیس می کند ؛ مگر شکایت موسی نبود از همراهی خضر ، چون کشتی سوراخ کرد و جوانی سر برید و دیوار شکسته ای مرمت نمود؟ بنیان اعتراض بر ندانستن حکمت کار خضر بود...اکنون هم چنین است . که اگر این صلح نبود ، شیعه ای از ما نمی ماند مگر کشته و به خون غلطیده...

2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.