بریدهای از کتاب 110 داستانک از شهید مدافع حرم محسن حججی اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
1404/1/29
صفحۀ 9
ده یازده سالش بود. یک شب دست و پای من و پدرش را بوسید. شبش خواب دید لباسِ خادمیِ حضرت زهرا (ع) را بهش دادهاند. از آن روز به بعد، ده برابر احترام من و پدرش را داشت. می گفت:« به من لباسِ خادمیِ بیبی را دادهاند. می خوام تا همیشه نگهش کنم».
ده یازده سالش بود. یک شب دست و پای من و پدرش را بوسید. شبش خواب دید لباسِ خادمیِ حضرت زهرا (ع) را بهش دادهاند. از آن روز به بعد، ده برابر احترام من و پدرش را داشت. می گفت:« به من لباسِ خادمیِ بیبی را دادهاند. می خوام تا همیشه نگهش کنم».
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.