بریده‌ای از کتاب مثل خون در رگ های من: نامه های احمد شاملو به آیدا اثر احمد شاملو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 62

خدای کوچولو! مرا توی بازوهایت، توی بغلت جا بده. آنقدر دوستت دارم که گاهی از وحشت به لرزه می‌افتم. خدای کوچولو! امید بزرگ! همه چیز من! شادی و خوشبختی من! حالا دیگر زندگی من چیزی جز تو نیست، حالا دیگر این نفسی که می‌کشم چیزی جز تو نیست، حالا دیگر شعر من، فکر من، تصور من چیزی جز تو نیست.

خدای کوچولو! مرا توی بازوهایت، توی بغلت جا بده. آنقدر دوستت دارم که گاهی از وحشت به لرزه می‌افتم. خدای کوچولو! امید بزرگ! همه چیز من! شادی و خوشبختی من! حالا دیگر زندگی من چیزی جز تو نیست، حالا دیگر این نفسی که می‌کشم چیزی جز تو نیست، حالا دیگر شعر من، فکر من، تصور من چیزی جز تو نیست.

49

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.