بریده‌ای از کتاب انجمن زیرشیروانی اثر ارنست کرویدر

 آرتمیس نازی

آرتمیس نازی

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 226

کاش تنهای تنها بودم، شاید آن‌وقت کلمه را پیدا میکردم. انگار اعماق دوردست زمین بر این تاریکی حاکم بودند. صدایشان راهی به خلوت باستانی سنگ‌ها نداشت. سکوت قلمرو اعماق را فرا گرفته بود. هوا نه فقط بوی سنگ‌ها، که بوی گذشته های پوچی و نیستی را میداد.تاریکی و سکوت زمان را تارانده بودند. و با این حال به نظر میرسید که چیزی آنجا منتظر بود،متوجه تپش قلبم شدم،انگار تپشش در جواب چیزی بود، میتوانستم آن انتظار را حس کنم،انتظاری کمین کرده نبود، بیشتر انتظاری آرام بود، در سکوتی غیر قابل تصور.

کاش تنهای تنها بودم، شاید آن‌وقت کلمه را پیدا میکردم. انگار اعماق دوردست زمین بر این تاریکی حاکم بودند. صدایشان راهی به خلوت باستانی سنگ‌ها نداشت. سکوت قلمرو اعماق را فرا گرفته بود. هوا نه فقط بوی سنگ‌ها، که بوی گذشته های پوچی و نیستی را میداد.تاریکی و سکوت زمان را تارانده بودند. و با این حال به نظر میرسید که چیزی آنجا منتظر بود،متوجه تپش قلبم شدم،انگار تپشش در جواب چیزی بود، میتوانستم آن انتظار را حس کنم،انتظاری کمین کرده نبود، بیشتر انتظاری آرام بود، در سکوتی غیر قابل تصور.

12

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.