بریده‌ای از کتاب سم برای صبحانه اثر لمونی اسنیکت

بریدۀ کتاب

صفحۀ 38

کفاش همیشه از سگ‌ها خوشش می‌آمد، ولی وضعیتش آن‌روز طوری بود که واقعاً حال و حوصله هیچ سگی را نداشت. شاید چون سرش بدجوری گرم مردن بود و جان دادت هم، آن‌طوری که ما داشتیم می‌دیدیم، واقعا کار سخت و طاقت‌فرسایی بود.

کفاش همیشه از سگ‌ها خوشش می‌آمد، ولی وضعیتش آن‌روز طوری بود که واقعاً حال و حوصله هیچ سگی را نداشت. شاید چون سرش بدجوری گرم مردن بود و جان دادت هم، آن‌طوری که ما داشتیم می‌دیدیم، واقعا کار سخت و طاقت‌فرسایی بود.

16

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.