بریدهای از کتاب سم برای صبحانه اثر لمونی اسنیکت
1403/12/13
صفحۀ 38
کفاش همیشه از سگها خوشش میآمد، ولی وضعیتش آنروز طوری بود که واقعاً حال و حوصله هیچ سگی را نداشت. شاید چون سرش بدجوری گرم مردن بود و جان دادت هم، آنطوری که ما داشتیم میدیدیم، واقعا کار سخت و طاقتفرسایی بود.
کفاش همیشه از سگها خوشش میآمد، ولی وضعیتش آنروز طوری بود که واقعاً حال و حوصله هیچ سگی را نداشت. شاید چون سرش بدجوری گرم مردن بود و جان دادت هم، آنطوری که ما داشتیم میدیدیم، واقعا کار سخت و طاقتفرسایی بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.