بریدۀ کتاب

بنت‌الحسین

بنت‌الحسین

4 روز پیش

راض بابا: خاطرات شهیده راضیه کشاورز
بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

بسم الله الرحمن الرحیم.راستش من...من یه ساعت قبل اذان صبح از خواب بیدار می شم و شروع می کنم به درس خوندن.بعد،نمازم رو می خونم و آماده میشم برای مدرسه اومدن.بعد از مدرسه هم که ساعت دو تعطیل می شیم،دوروز در هفته،کلاس زبان می رم و سه روز هم کلاس کاراته دارم. جنب و جوش بچه ها شروع شد.هر کس با نفر جلوییش پچ پچ می کرد. _وقتی هم می رسم خونه،یه کم استراحت می کنم و بعد شروع می کنم به درس خوندن و تست زدن کتابای تیزهوشان.دیگه ساعت یازده هم می خوابم. <صحبت های شهیده راضیه کشاورز بر سر صف صبحگاه مدرسه که به اصرار مدیر مدرسه انجام شد>

بسم الله الرحمن الرحیم.راستش من...من یه ساعت قبل اذان صبح از خواب بیدار می شم و شروع می کنم به درس خوندن.بعد،نمازم رو می خونم و آماده میشم برای مدرسه اومدن.بعد از مدرسه هم که ساعت دو تعطیل می شیم،دوروز در هفته،کلاس زبان می رم و سه روز هم کلاس کاراته دارم. جنب و جوش بچه ها شروع شد.هر کس با نفر جلوییش پچ پچ می کرد. _وقتی هم می رسم خونه،یه کم استراحت می کنم و بعد شروع می کنم به درس خوندن و تست زدن کتابای تیزهوشان.دیگه ساعت یازده هم می خوابم. <صحبت های شهیده راضیه کشاورز بر سر صف صبحگاه مدرسه که به اصرار مدیر مدرسه انجام شد>

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.