بریده‌ای از کتاب جرس فریاد می دارد: 720 غزل عاشورایی اثر جواد هاشمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 493

بگزار تابمیرم و تنها نبینمت/تنها به روی سینه سحرا نبینمت امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو/شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت می ترسم از نگاه،به گودال آن طرف/دارم دعا به زیرلب،آن جا نبینمت غم نیست گرچه بربدنم،کعب نی خورد/من نذر کرده ام که به نی ها نبینمت امشب برای من،تودعاکن که شام بعد/بی سر به روی دامن زهرا نبینمت

بگزار تابمیرم و تنها نبینمت/تنها به روی سینه سحرا نبینمت امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو/شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت می ترسم از نگاه،به گودال آن طرف/دارم دعا به زیرلب،آن جا نبینمت غم نیست گرچه بربدنم،کعب نی خورد/من نذر کرده ام که به نی ها نبینمت امشب برای من،تودعاکن که شام بعد/بی سر به روی دامن زهرا نبینمت

2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.