بریده‌ای از کتاب سفر به انتهای شب اثر لویی فردینان سلین

آرش زمانی

آرش زمانی

2 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 214

بدتر از همه این است که از خودت می‌پرسی فردا چطور قدرتی پیدا می‌کنی که دوباره همان کاری را که دیروز کرده‌ای و از مدت‌ها پیش هم غیر از آن کار نکرده‌ای، ادامه بدهی، از کجا قدرتش را پیدا می‌کنی که این کارهای پوچ، این هزاران هزار نقشه را که به هیچ کجا نمی‌رسند، این تقلاها برای بیرون آمدن از فلاکت خردکننده، تلاش‌هایی را که همیشه مرده‌زاد به دنیا می‌آیند، پیش ببری، و این همه بخاطر اینکه یک بار دیگر به خودت ثابت کنی که سرنوشت لاعلاج است، که هر شب باید پای دیوارت و زیر دلشورهٔ فردا که هر بار شکننده‌تر و کثیف‌تر از روز پیش است، سقوط کنی. شاید هم پیری آب زیرکاه باشد که می‌آید و تهدیدمان می‌کند. دیگر آنقدر ساز نداری که زندگی را با آن برقصانی، موضوع این است. همهٔ جوانی‌ات به انتهای عالم کوچیده تا در سکوت واقعیت بمیرد. حالا از شما می‌پرسم، وقتی که دیگر به قدر کافی دیوانه نیستی، کجا باید رفت؟ واقعیت احتضاری است که تمامی ندارد. واقعیت این دنیا مرگ است. باید بین مرگ و دروغ یکی را انتخاب کرد. من هرگز نتوانسته‌ام خودکشی کنم.

بدتر از همه این است که از خودت می‌پرسی فردا چطور قدرتی پیدا می‌کنی که دوباره همان کاری را که دیروز کرده‌ای و از مدت‌ها پیش هم غیر از آن کار نکرده‌ای، ادامه بدهی، از کجا قدرتش را پیدا می‌کنی که این کارهای پوچ، این هزاران هزار نقشه را که به هیچ کجا نمی‌رسند، این تقلاها برای بیرون آمدن از فلاکت خردکننده، تلاش‌هایی را که همیشه مرده‌زاد به دنیا می‌آیند، پیش ببری، و این همه بخاطر اینکه یک بار دیگر به خودت ثابت کنی که سرنوشت لاعلاج است، که هر شب باید پای دیوارت و زیر دلشورهٔ فردا که هر بار شکننده‌تر و کثیف‌تر از روز پیش است، سقوط کنی. شاید هم پیری آب زیرکاه باشد که می‌آید و تهدیدمان می‌کند. دیگر آنقدر ساز نداری که زندگی را با آن برقصانی، موضوع این است. همهٔ جوانی‌ات به انتهای عالم کوچیده تا در سکوت واقعیت بمیرد. حالا از شما می‌پرسم، وقتی که دیگر به قدر کافی دیوانه نیستی، کجا باید رفت؟ واقعیت احتضاری است که تمامی ندارد. واقعیت این دنیا مرگ است. باید بین مرگ و دروغ یکی را انتخاب کرد. من هرگز نتوانسته‌ام خودکشی کنم.

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.