بریدهای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
1403/5/31
صفحۀ 33
کلاغ ها بال می زدند و روی شاخه های کاج و چنار جابجا می شدند، دود بخاری اتاقمان می رفت سروقتشان. آن وقت میگفتند:《 برف، برف.》
کلاغ ها بال می زدند و روی شاخه های کاج و چنار جابجا می شدند، دود بخاری اتاقمان می رفت سروقتشان. آن وقت میگفتند:《 برف، برف.》
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.