بریدهای از کتاب دوست ندارم بمیرم اثر سعید جلائی
4 روز پیش
صفحۀ 18
محجوب و چشمپاک بود و خیلی برایش اهمیت داشت که به گناه نیفتد. در شب ازدواجش هم به خاطر پوشش بعضی از دوستان راضی نشد داخل مراسم زنانه بیاید و شامش را بخورد. او گفت:«به خاطر یک شب آخرتم را معامله نمیکنم.»
محجوب و چشمپاک بود و خیلی برایش اهمیت داشت که به گناه نیفتد. در شب ازدواجش هم به خاطر پوشش بعضی از دوستان راضی نشد داخل مراسم زنانه بیاید و شامش را بخورد. او گفت:«به خاطر یک شب آخرتم را معامله نمیکنم.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.