بریده‌ای از کتاب کتاب فروشی خانه به خانه اثر کارسن هن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 102

«این نمادی از یک آرزوئه... یا شاید هم یک رویا. از نظر من هیچ‌چیزی زیباتر از... لطفا به‌م نخند... از نظر من هیچ‌چیزی زیباتر از مطالعه‌ی یک زن نیست؛ وقتی در کتاب غرق میشه و دنیای اطرافش رو فراموش میکنه، چون در واقع در جای دیگه‌ای سیر میکنه. حرکت مردمک چشم‌هاش، نفس عمیقش موقع خوندن یک صحنه‌ی دراماتیک خاص یا لبخندی که به خاطر یک متن خنده‌دار روی صورتش می‌شینه. خیلی دوست دارم که یک زن اینجا زندگی کنه، کسی که بتونم اونو در حالی که تمام روز مشغول مطالعه‌ست تماشا کنم.» با گفتن این حرف لبخندی روی لبانش آمد. «مثل خوندن کتابیه که زبونش رو بلد نیستم‌.»

«این نمادی از یک آرزوئه... یا شاید هم یک رویا. از نظر من هیچ‌چیزی زیباتر از... لطفا به‌م نخند... از نظر من هیچ‌چیزی زیباتر از مطالعه‌ی یک زن نیست؛ وقتی در کتاب غرق میشه و دنیای اطرافش رو فراموش میکنه، چون در واقع در جای دیگه‌ای سیر میکنه. حرکت مردمک چشم‌هاش، نفس عمیقش موقع خوندن یک صحنه‌ی دراماتیک خاص یا لبخندی که به خاطر یک متن خنده‌دار روی صورتش می‌شینه. خیلی دوست دارم که یک زن اینجا زندگی کنه، کسی که بتونم اونو در حالی که تمام روز مشغول مطالعه‌ست تماشا کنم.» با گفتن این حرف لبخندی روی لبانش آمد. «مثل خوندن کتابیه که زبونش رو بلد نیستم‌.»

74

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.