بریده‌ای از کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 183

هیچ آدمی آدم دیگری نیست. عمر باخته ها ، عاشق عمر دیگران می شوند ، همان جور که خودشان قربانی شده اند ، دیگران را هم نابود میکنند با حرفهای قشنگ وعده های فریبنده سلیقه های یکنواخت زبان بازی زبان بازی و همه اش دروغ ظاهر دروغ خوشگلی های دروغ عنوان دروغی دکتر ناخن خشکی که بعدها غیرت و مردانگی نشان میداد تا رسم را به جا آورده باشد. خدایا چرا چشم باز نکردم؟ چرا منتظر نماندم؟ درویشی که طالع مرا در ابر و آفتاب دیده بود. نگفته بود ابر کدام است و آفتاب کدام؟ و راستی آفتاب زمستان من کی بود؟

هیچ آدمی آدم دیگری نیست. عمر باخته ها ، عاشق عمر دیگران می شوند ، همان جور که خودشان قربانی شده اند ، دیگران را هم نابود میکنند با حرفهای قشنگ وعده های فریبنده سلیقه های یکنواخت زبان بازی زبان بازی و همه اش دروغ ظاهر دروغ خوشگلی های دروغ عنوان دروغی دکتر ناخن خشکی که بعدها غیرت و مردانگی نشان میداد تا رسم را به جا آورده باشد. خدایا چرا چشم باز نکردم؟ چرا منتظر نماندم؟ درویشی که طالع مرا در ابر و آفتاب دیده بود. نگفته بود ابر کدام است و آفتاب کدام؟ و راستی آفتاب زمستان من کی بود؟

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.