بریدۀ کتاب

قلب، تخم مرغ و همه ی چیزهای شکستنی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 38

بابا هم فهمید، شانه هایش آویزان شد و لبخند از روی لب هایش رفت. بدترین چیز دیدن لبخندی است که این طوری محو شود.

بابا هم فهمید، شانه هایش آویزان شد و لبخند از روی لب هایش رفت. بدترین چیز دیدن لبخندی است که این طوری محو شود.

19

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.