بریدهای از کتاب جزیره گرگ ها اثر دارن شان
1402/8/21
صفحۀ 47
میگوید:« نمیخواهم ترکت کنم.» و میبینم به سختی تلاش میکند که جلو گریه اش را بگیرد. من هم بغض کردهام. به او میگویم:«تو باید بروی. اگر اینجا بمانی، میمیری.» آه میکشد:«شاید این راه راحت تر باشد.»
میگوید:« نمیخواهم ترکت کنم.» و میبینم به سختی تلاش میکند که جلو گریه اش را بگیرد. من هم بغض کردهام. به او میگویم:«تو باید بروی. اگر اینجا بمانی، میمیری.» آه میکشد:«شاید این راه راحت تر باشد.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.