بریده‌ای از کتاب آب هرگز نمی میرد اثر حمید حسام

بریدۀ کتاب

صفحۀ 220

تشنه بودم، مثل بقیه بچه ها. می‌توانستم کف دستم را از آبی که روی زمین می‌ریخت پر کنم؛ اما چشمانم را بستم و گفتم:"سلام بر ابالفضل، سلام بر تشنگی"

تشنه بودم، مثل بقیه بچه ها. می‌توانستم کف دستم را از آبی که روی زمین می‌ریخت پر کنم؛ اما چشمانم را بستم و گفتم:"سلام بر ابالفضل، سلام بر تشنگی"

28

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.