بریده‌ای از کتاب ترجمه صحیفه علویه اثر عبدالله بن صالح سماهیجی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 39

با اینکه همه جا با من بودی، تو را از نظر دور داشتم و حرمت پرده‌پوشی‌هایت را بر خود مراعات نکردم. با چه رویی تو را دیدار کنم و با چه زبانی با تو راز بگویم، در حالی که هر عهد و پیمان محکمی را که با تو بستم و تو را هم بر آن گواه گرفتم، شکستم؟

با اینکه همه جا با من بودی، تو را از نظر دور داشتم و حرمت پرده‌پوشی‌هایت را بر خود مراعات نکردم. با چه رویی تو را دیدار کنم و با چه زبانی با تو راز بگویم، در حالی که هر عهد و پیمان محکمی را که با تو بستم و تو را هم بر آن گواه گرفتم، شکستم؟

16

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.