بریده‌ای از کتاب معراج السعاده اثر احمد بن محمد مهدی نراقی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 27

و گاه است که گوئی: من خود را شناخته ام، و به حقیقت خود رسیده ام. زنهار زنهار، که این نیست مگر از بی خبری و بی خردی. عزیز من چنین شناختن را کلید سعادت نشاید، و این شناسائی ترا به جائی نرساند، که سایر حیوانات نیز با تو در این شناختن شریک اند، و آنها نیز خود را چنین شناسند. زیرا که: تو از ظاهر خود نشناسی مگر سر وروی و دست و پای و چشم و گوش و پوست و گوشت، و از باطن خود ندانی مگر این قدر که چون گرسنه شوی غذا طلبی، و چون بر کسی خشمناک شوی در صدد انتقام برآئی، و چون شهوت بر تو غلبه کند مقاربت خواهش نمائی و امثال اینها، و همه حیوانات با تو در اینها برابرند.

و گاه است که گوئی: من خود را شناخته ام، و به حقیقت خود رسیده ام. زنهار زنهار، که این نیست مگر از بی خبری و بی خردی. عزیز من چنین شناختن را کلید سعادت نشاید، و این شناسائی ترا به جائی نرساند، که سایر حیوانات نیز با تو در این شناختن شریک اند، و آنها نیز خود را چنین شناسند. زیرا که: تو از ظاهر خود نشناسی مگر سر وروی و دست و پای و چشم و گوش و پوست و گوشت، و از باطن خود ندانی مگر این قدر که چون گرسنه شوی غذا طلبی، و چون بر کسی خشمناک شوی در صدد انتقام برآئی، و چون شهوت بر تو غلبه کند مقاربت خواهش نمائی و امثال اینها، و همه حیوانات با تو در اینها برابرند.

31

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.