بریدۀ کتاب
1403/3/31
صفحۀ 322
«دوست داری یک خانه آنجوری داشته باشیم، مهتاب؟» ولنسی گفت: «نه. نه. خیلی پرزرقوبرق است. اینجوری هرجا بروم، مجبور میشوم آن را با خودم بیاورم. همیشه مثل یک حلزون به پشتم میچسبد. صاحبم میشود، تمام وجودم را تسخیر میکند. دوست دارم خانه ای داشته باشم که بتوانم عاشقش باشم،بغلش کنم و کنترلش کنم. مثل همینی که الآن داریم.»
«دوست داری یک خانه آنجوری داشته باشیم، مهتاب؟» ولنسی گفت: «نه. نه. خیلی پرزرقوبرق است. اینجوری هرجا بروم، مجبور میشوم آن را با خودم بیاورم. همیشه مثل یک حلزون به پشتم میچسبد. صاحبم میشود، تمام وجودم را تسخیر میکند. دوست دارم خانه ای داشته باشم که بتوانم عاشقش باشم،بغلش کنم و کنترلش کنم. مثل همینی که الآن داریم.»
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.