بریدهای از کتاب بیگانه اثر آلبر کامو
1403/7/3
صفحۀ 83
جایی خوانده بودم که آدم در زندان بالاخره زمان را گم می کند.اما وقتی این را خوانده بودم خیلی معنایش را نفهمیده بودم.نفهمیده بودم چطور روز ها می توانند در آن واحد هم کوتاه باشند هم طولانی.بی تردید طولانی برای گذراندن، اما آن قدر کشدار که دست آخر با هم قاطی می شوند.دیگر اسم ندارند. تنها کلمه هایی که برایم معنایی داشتند دیروز و فردا بودند.
جایی خوانده بودم که آدم در زندان بالاخره زمان را گم می کند.اما وقتی این را خوانده بودم خیلی معنایش را نفهمیده بودم.نفهمیده بودم چطور روز ها می توانند در آن واحد هم کوتاه باشند هم طولانی.بی تردید طولانی برای گذراندن، اما آن قدر کشدار که دست آخر با هم قاطی می شوند.دیگر اسم ندارند. تنها کلمه هایی که برایم معنایی داشتند دیروز و فردا بودند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.