بریده‌ای از کتاب یک روز مانده به عید پاک اثر زویا پیرزاد

فاطمه

فاطمه

1404/6/2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 11

سعی کردم به حرف های پدرم فکر کنم که مدام توی گوشم میخواند: مرد است و غرورش. کیفم را که دست گرفتم، یاد حرف مادرم افتادم: مردها اسم حماقت هایشان را میگذارند غرور .

سعی کردم به حرف های پدرم فکر کنم که مدام توی گوشم میخواند: مرد است و غرورش. کیفم را که دست گرفتم، یاد حرف مادرم افتادم: مردها اسم حماقت هایشان را میگذارند غرور .

17

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.