بریدهای از کتاب حومه ی سکوت اثر مریم عزیزی
3 روز پیش
صفحۀ 419
با ملایمت گفت:((پسرم، درسته که راز تا وقتی اسیرِ صندوقچه ی ذهنه راز باقی می مونه،اما اگر هر رازی مدتی طولانی حبس بمونه ذهن رو سیاه می کنه ...به وقتس باید فکر رو شست و شو داد.با بعضی واقعیت ها نمی شه مبارزه کرد. باید شجاعت داشت و باهاشون رو در رو شد.حق با بانو بِه بود.تو خسته ای. خیلی خسته!)) -هیچی نگو!شاید حق با تو باشه،اما واقعیت هایی هم هستن که می شه باهاشون مبارزه کرد.باید باهاشون مبارزه کرد!))
با ملایمت گفت:((پسرم، درسته که راز تا وقتی اسیرِ صندوقچه ی ذهنه راز باقی می مونه،اما اگر هر رازی مدتی طولانی حبس بمونه ذهن رو سیاه می کنه ...به وقتس باید فکر رو شست و شو داد.با بعضی واقعیت ها نمی شه مبارزه کرد. باید شجاعت داشت و باهاشون رو در رو شد.حق با بانو بِه بود.تو خسته ای. خیلی خسته!)) -هیچی نگو!شاید حق با تو باشه،اما واقعیت هایی هم هستن که می شه باهاشون مبارزه کرد.باید باهاشون مبارزه کرد!))
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.