بریدهای از کتاب تاکسی سواری اثر سروش صحت
1404/4/26
صفحۀ 149
راننده: من وقتی عاجز میشم به کوهها نگاه میکنم مرد: چرا؟ راننده: حالم بهتر میشه ... همین که کوهها هستند همین که میبینمشون حالم بهتر میشه. مرد: کوهها همیشه هستند. راننده: هیچی همیشه نیست. شما فکر کردی یه روز دست دادن و بغل کردن دیگه نباشه؟ هیچی همیشه نیست.
راننده: من وقتی عاجز میشم به کوهها نگاه میکنم مرد: چرا؟ راننده: حالم بهتر میشه ... همین که کوهها هستند همین که میبینمشون حالم بهتر میشه. مرد: کوهها همیشه هستند. راننده: هیچی همیشه نیست. شما فکر کردی یه روز دست دادن و بغل کردن دیگه نباشه؟ هیچی همیشه نیست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.