بریدهای از کتاب قصه های سرزمین اشباح: همدستان شب اثر دارن شان
1403/3/30
صفحۀ 98
من به طرف در رفتم.دم در،برگشتم و خیلی آهسته گفتم:"باشد،میروم. و هرچند که تو از شنیدن این حرف خوشت نمیآید،اما باید بگویم که من واقعا دوستت دارم."
من به طرف در رفتم.دم در،برگشتم و خیلی آهسته گفتم:"باشد،میروم. و هرچند که تو از شنیدن این حرف خوشت نمیآید،اما باید بگویم که من واقعا دوستت دارم."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.