بریدهای از کتاب مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد اثر یوناس یوناسون
1404/5/8
صفحۀ 14
یولیوس در مزرعۀ خانواده کارگری میکرد و هر روز از پدرش که معتقد بود یولیوس به هیچ دردی نمیخورد یک کتک سیر میخورد.وقتی یولیوس بیست و پنج سالش شد،مادرش از سرطان مرد ـ که یولیوس را غصه دار کرد ـ و کمی بعدش هم باتلاقی که پدرش میخواست گوسالهٔ مادهای را از آن نجات دهد ابوی را هم بلعید.این هم یولیوس را غصه دار کرد ـ چون آن گوساله را خیلی دوست داشت.
یولیوس در مزرعۀ خانواده کارگری میکرد و هر روز از پدرش که معتقد بود یولیوس به هیچ دردی نمیخورد یک کتک سیر میخورد.وقتی یولیوس بیست و پنج سالش شد،مادرش از سرطان مرد ـ که یولیوس را غصه دار کرد ـ و کمی بعدش هم باتلاقی که پدرش میخواست گوسالهٔ مادهای را از آن نجات دهد ابوی را هم بلعید.این هم یولیوس را غصه دار کرد ـ چون آن گوساله را خیلی دوست داشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.