بریدۀ کتاب

افسانه های عامیانه: جن، پری، آل، مردآزما
بریدۀ کتاب

صفحۀ 31

صدا، صداي نوجوانِ چهارده ساله نبود. در آن، خشم، تحقیر و تمسخر موج میزد؛ و اندامش هم حالا گاهی کژومژ می شد؛ مثلِ خمیري که با هر تکان به شکلی درآید. حبیب حتا متوجه لرزشِ شانههاي او شد؛ انگار همانطور که پیشاپیش میرفت، سرش را رو به جلو خم کرده بود و موذیانه ریزریز میخندید.

صدا، صداي نوجوانِ چهارده ساله نبود. در آن، خشم، تحقیر و تمسخر موج میزد؛ و اندامش هم حالا گاهی کژومژ می شد؛ مثلِ خمیري که با هر تکان به شکلی درآید. حبیب حتا متوجه لرزشِ شانههاي او شد؛ انگار همانطور که پیشاپیش میرفت، سرش را رو به جلو خم کرده بود و موذیانه ریزریز میخندید.

4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.