بریده‌ای از کتاب مردی رفته ی خواب اثر ژرژ پرک

آرام

آرام

1404/7/19 - 11:25

بریدۀ کتاب

صفحۀ 27

بیست و پنج سالت است، بیست و نه دندان داری، سه پیراهن و هشت جوراب، چندتایی کتاب که دیگر نمی‌خوانی‌شان، چند صفحه‌ای که دیگر گوششان نمی‌دهی. چیز دیگری را دلت نمی‌کشد به یاد بیاوری، نه خانواده‌ات، نه درس و مشق‌هایت، نه عشق و عاشقی‌هایت، نه رفیق هایت، نه روزهای تعطیلت، و نه برنامه‌هایت‌. به سفر رفتی و از سفرهایت هیچ نیاوردی. نشسته‌ای اینجا و دلت می‌خواهد فقط صبر کنی، آن قدر صبر کنی تا دیگر چیزی نماند که برایش صبر کنی: که شب بیاید و ساعت‌های سپری‌شونده به صدا در بیایند، که روزها طی شوند و خاطرات محو.

بیست و پنج سالت است، بیست و نه دندان داری، سه پیراهن و هشت جوراب، چندتایی کتاب که دیگر نمی‌خوانی‌شان، چند صفحه‌ای که دیگر گوششان نمی‌دهی. چیز دیگری را دلت نمی‌کشد به یاد بیاوری، نه خانواده‌ات، نه درس و مشق‌هایت، نه عشق و عاشقی‌هایت، نه رفیق هایت، نه روزهای تعطیلت، و نه برنامه‌هایت‌. به سفر رفتی و از سفرهایت هیچ نیاوردی. نشسته‌ای اینجا و دلت می‌خواهد فقط صبر کنی، آن قدر صبر کنی تا دیگر چیزی نماند که برایش صبر کنی: که شب بیاید و ساعت‌های سپری‌شونده به صدا در بیایند، که روزها طی شوند و خاطرات محو.

10

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.