بریده‌ای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی

Sh

Sh

6 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 43

بعد که شعله فرو نشست خاکسترها را شستیم و رفتیم حجره. اما لکه سیاهی بر آجرهای چهارگوش کف حیاط مانده بود. انگار جانور سیاهی را آن‌جا با پشت بیل پهن کرده باشند. (بمیرم برای دلت آیدین 💔)

بعد که شعله فرو نشست خاکسترها را شستیم و رفتیم حجره. اما لکه سیاهی بر آجرهای چهارگوش کف حیاط مانده بود. انگار جانور سیاهی را آن‌جا با پشت بیل پهن کرده باشند. (بمیرم برای دلت آیدین 💔)

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.