بریدهای از کتاب کامچاتکا اثر مارسلو فیگراس
2 روز پیش
صفحۀ 193
"در خیالم او را در گوشهی تاریکی از کلهام میدیدم که با شکیبایی بینظیرش به من گوش میدهد و کمپرس آب گرم روی استیصال من میگذارد، و از کاسهی خالی چشماش نگاهام میکند و همهچیز را میبیند".
"در خیالم او را در گوشهی تاریکی از کلهام میدیدم که با شکیبایی بینظیرش به من گوش میدهد و کمپرس آب گرم روی استیصال من میگذارد، و از کاسهی خالی چشماش نگاهام میکند و همهچیز را میبیند".
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.