بریدۀ کتاب
1403/6/23
صفحۀ 15
باید صدای یک آدم باشد. آتش از سوراخهای دماغم زبانه کشید. بوی این انسان گرم و خوشمزه همهی حواسم را به تکاپو انداخت؛ تازه این بو با بوی کاج سوخته هم قاطی شده بود. او آتشی روشن کرده بود و کنارش نشسته بود. و زده بود زیر آواز. عمرا صدای قدمهایم را نمیشنید!
باید صدای یک آدم باشد. آتش از سوراخهای دماغم زبانه کشید. بوی این انسان گرم و خوشمزه همهی حواسم را به تکاپو انداخت؛ تازه این بو با بوی کاج سوخته هم قاطی شده بود. او آتشی روشن کرده بود و کنارش نشسته بود. و زده بود زیر آواز. عمرا صدای قدمهایم را نمیشنید!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.