بریدهای از کتاب آواز کافه غم بار اثر کارسون مکالرز
1404/4/15
صفحۀ 48
قبل از هرچیز، عشق تجربهای است مشترک میان دو نفر، اما این موضوع به این معنا نیست که هردو طرف تجربهای مشابه را از سر می¬گذرانند. یکی عاشق است و دیگری معشوق، اما از دو دیار متفاوت. بیشتر وقتها معشوق صرفاً محرکی است برای اندوختة عشقی که از مدتها قبل به آرامی در دل عاشق انباشت شده است؛ و هر عاشقی یکجورهایی به این مسئله آگاه است. در دل، عشقش را چیزی بیگانه میبیند. کمکم با تنهاییِ تازه و غریبی آشنا میشود . این آگاهی عذابش میدهد. پس در مواجهه با این عشق تنها یک کار از دستش ساخته است، اینکه عشقش را هرقدر که میتواند در دل خودش نگه دارد. باید برای خودش جهانی درونی بسازد. سراپا تازه، جهانی پرشور و شگرف که در درونش کامل میشود. این را هم بدانید که این آدمِ عاشقی که دربارهاش گفتیم لزوماً نباید مردی جوان باشد در حال جمع کردن پول برای خرید حلقة ازدواج، عاشق میتواند مرد، زن، کودک یا هرانسانی باشد که روی این کرة خاکی زندگی میکند.
قبل از هرچیز، عشق تجربهای است مشترک میان دو نفر، اما این موضوع به این معنا نیست که هردو طرف تجربهای مشابه را از سر می¬گذرانند. یکی عاشق است و دیگری معشوق، اما از دو دیار متفاوت. بیشتر وقتها معشوق صرفاً محرکی است برای اندوختة عشقی که از مدتها قبل به آرامی در دل عاشق انباشت شده است؛ و هر عاشقی یکجورهایی به این مسئله آگاه است. در دل، عشقش را چیزی بیگانه میبیند. کمکم با تنهاییِ تازه و غریبی آشنا میشود . این آگاهی عذابش میدهد. پس در مواجهه با این عشق تنها یک کار از دستش ساخته است، اینکه عشقش را هرقدر که میتواند در دل خودش نگه دارد. باید برای خودش جهانی درونی بسازد. سراپا تازه، جهانی پرشور و شگرف که در درونش کامل میشود. این را هم بدانید که این آدمِ عاشقی که دربارهاش گفتیم لزوماً نباید مردی جوان باشد در حال جمع کردن پول برای خرید حلقة ازدواج، عاشق میتواند مرد، زن، کودک یا هرانسانی باشد که روی این کرة خاکی زندگی میکند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.