بریده‌ای از کتاب مکاشفات و جادو (مجموعه سی نمایشنامه) اثر نغمه ثمینی

meli najafi

meli najafi

دیروز

بریدۀ کتاب

صفحۀ 329

سرباز بدون سر: آسان نبود! آسان نیست بی‌سر بودن... تمام تنت چشم می‌شود. سرانگشت ها حافظه می‌شوند. تک تک این منافذ باریک‌تن نفس می‌کشند و هر زخم یادت می‌آورد که آن بالا همیشه جایی خالی است...

سرباز بدون سر: آسان نبود! آسان نیست بی‌سر بودن... تمام تنت چشم می‌شود. سرانگشت ها حافظه می‌شوند. تک تک این منافذ باریک‌تن نفس می‌کشند و هر زخم یادت می‌آورد که آن بالا همیشه جایی خالی است...

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.