بریدهای از کتاب حومه ی سکوت اثر مریم عزیزی
دیروز
صفحۀ 150
آن قدر خسته و نا امید بود که به صحبت و هم فکری درباره ی هیچ چیزی احتیاج نداشت.برای حفظ ظاهر، چند لقمه ای شام خورد و بعد یک سره به رختخواب رفت.گرفتار شدن در آن خواب دلسرد کننده و پردرد همیشگی،برایش از بیداری قابل تحمل تر بود.
آن قدر خسته و نا امید بود که به صحبت و هم فکری درباره ی هیچ چیزی احتیاج نداشت.برای حفظ ظاهر، چند لقمه ای شام خورد و بعد یک سره به رختخواب رفت.گرفتار شدن در آن خواب دلسرد کننده و پردرد همیشگی،برایش از بیداری قابل تحمل تر بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.