بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 19

حضرت زینب (س) برخاست و آماده سخنرانی شد. همه ساکت شدند. « چه خیال کرده ای، یزید؟! اینکه ما را مثل اسیری از شهری به شهری دیگر می کشانی نشانه ی حقیر بودن توست. تو کسی بودی که پدرت با پدرم جنگید و پدر بزرگت با پدربزرگم، از دست های شما خون ما می چکد. امروز ما اسیر تو هستیم، ولی در آخرت تو به خاطر این ظلم باید پاسخگو باشی و پیامبر (ص) درباره کاری که تو کردی حکم خواهد کرد.»

حضرت زینب (س) برخاست و آماده سخنرانی شد. همه ساکت شدند. « چه خیال کرده ای، یزید؟! اینکه ما را مثل اسیری از شهری به شهری دیگر می کشانی نشانه ی حقیر بودن توست. تو کسی بودی که پدرت با پدرم جنگید و پدر بزرگت با پدربزرگم، از دست های شما خون ما می چکد. امروز ما اسیر تو هستیم، ولی در آخرت تو به خاطر این ظلم باید پاسخگو باشی و پیامبر (ص) درباره کاری که تو کردی حکم خواهد کرد.»

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.