بریدهای از کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی
4 روز پیش
صفحۀ 44
انگار با اندوهی ناتمام،تمام دهن و چشم و صورتش می خندد و بر اجساد قبیلهٔ مغلوب راه می رود،نعره می کشد،شراب مینوشد،قهقهه می زند و آن قدر خوش است که اگر گوشهٔ خلوتی پیدا کند،آب همهٔ دریاها را گریه خواهد کرد.
انگار با اندوهی ناتمام،تمام دهن و چشم و صورتش می خندد و بر اجساد قبیلهٔ مغلوب راه می رود،نعره می کشد،شراب مینوشد،قهقهه می زند و آن قدر خوش است که اگر گوشهٔ خلوتی پیدا کند،آب همهٔ دریاها را گریه خواهد کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.