بریدۀ کتاب
1403/5/27
4.5
138
صفحۀ 240
با خودش فکر کرد :یادم نمی آید کجا ولی داستان مردی را خوانده ام که به مرگ محکوم بود.قبل از اجرای حکم فکر می کرد که اگر مجبور بود جایی مثل نوک یک صخره یا لبه پرتگاه که فقط جایی به اندازه ایستادن داشته باشد و درو اطرافش فقط دره، اقیانوس ،ظلمت و تنهایی ابدی و توفان های تمام نشدنی داشته باشد ،حتی اگر مجبور بود هزار سال تا ابدیت آنجا زندگی کند ،ترجیح می داد که زندگی کند تا این که همان دم بمیرد .آه زندگی.. زندگی. زندگی کردن هر جور که شده ،تحت هر شرایطی ،خدای من!این چه حقیقتی است!-لحظه ای بعد اضافه کرد:چه قدر این آدمیزاد پست است! ولی آن کسی که انسان را پست بداند خودش پست تر است
با خودش فکر کرد :یادم نمی آید کجا ولی داستان مردی را خوانده ام که به مرگ محکوم بود.قبل از اجرای حکم فکر می کرد که اگر مجبور بود جایی مثل نوک یک صخره یا لبه پرتگاه که فقط جایی به اندازه ایستادن داشته باشد و درو اطرافش فقط دره، اقیانوس ،ظلمت و تنهایی ابدی و توفان های تمام نشدنی داشته باشد ،حتی اگر مجبور بود هزار سال تا ابدیت آنجا زندگی کند ،ترجیح می داد که زندگی کند تا این که همان دم بمیرد .آه زندگی.. زندگی. زندگی کردن هر جور که شده ،تحت هر شرایطی ،خدای من!این چه حقیقتی است!-لحظه ای بعد اضافه کرد:چه قدر این آدمیزاد پست است! ولی آن کسی که انسان را پست بداند خودش پست تر است
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.