بریده‌ای از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته اثر مهدی سحابی

! Se Mo Ha !

! Se Mo Ha !

1403/10/25

بریدۀ کتاب

صفحۀ 92

... و مجبور شدم بی‌توشه راهی بشوم؛ مجبور شدم تک‌تک پله‌ها را ... بر خلاف خواست دلم بالا بروم که می‌خواست پیش مادرم برگردم (برگردد)، چون مرا نبوسیده پس به او اجازه نداده بود که با من بیاید. آن پلکان نفرت‌انگیز، که همیشه بالا رفتن از آن برایم دردناک بود، بوی جلایی داشت که به نوعی آن غصه‌ی ویژه‌ای را که من هر شب به دل داشتم در خود گرفته و ثابت نگه‌داشته بود و آن را برای حواس من شاید رنج‌آورتر از پیش می‌کرد، چون فقط حالت بویایی داشت و فکرم نمی‌توانست در آن دخالتی داشته باشد. هنگامی‌که در خوابیم و تنها حسی که هنوز از درد دندانمان داریم به صورت رویای دختری است که دویست بار پیاپی می‌کوشیم از آب بیرون بکشیم با بیتی از مولیر که بی‌وقفه تکرار می‌کنیم، بسیار آرامش‌بخش خواهد بود اگر بیدار شویم و هوشیاری ما بتواند فکر دندان‌درد را از پیرایه‌های قهرمانی و تکرار پیاپی آزاد کند. من عکس این آرامش را حس می‌کردم هنگامی‌که با شنیدن بوی جلای ویژه‌ی آن پلکان ـ که حسش بسیار بیشتر از ادراکش زهرآگین بود ـ غصه‌ی رفتن به اتاقم بی‌اندازه تندتر، کمابیش در یک آن، و به گونه‌ای هم حاد و هم نهانی، در من انگیخته می‌شد.

... و مجبور شدم بی‌توشه راهی بشوم؛ مجبور شدم تک‌تک پله‌ها را ... بر خلاف خواست دلم بالا بروم که می‌خواست پیش مادرم برگردم (برگردد)، چون مرا نبوسیده پس به او اجازه نداده بود که با من بیاید. آن پلکان نفرت‌انگیز، که همیشه بالا رفتن از آن برایم دردناک بود، بوی جلایی داشت که به نوعی آن غصه‌ی ویژه‌ای را که من هر شب به دل داشتم در خود گرفته و ثابت نگه‌داشته بود و آن را برای حواس من شاید رنج‌آورتر از پیش می‌کرد، چون فقط حالت بویایی داشت و فکرم نمی‌توانست در آن دخالتی داشته باشد. هنگامی‌که در خوابیم و تنها حسی که هنوز از درد دندانمان داریم به صورت رویای دختری است که دویست بار پیاپی می‌کوشیم از آب بیرون بکشیم با بیتی از مولیر که بی‌وقفه تکرار می‌کنیم، بسیار آرامش‌بخش خواهد بود اگر بیدار شویم و هوشیاری ما بتواند فکر دندان‌درد را از پیرایه‌های قهرمانی و تکرار پیاپی آزاد کند. من عکس این آرامش را حس می‌کردم هنگامی‌که با شنیدن بوی جلای ویژه‌ی آن پلکان ـ که حسش بسیار بیشتر از ادراکش زهرآگین بود ـ غصه‌ی رفتن به اتاقم بی‌اندازه تندتر، کمابیش در یک آن، و به گونه‌ای هم حاد و هم نهانی، در من انگیخته می‌شد.

18

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.