بریده‌ای از کتاب یزله اثر تقی همتی نیا

بریدۀ کتاب

صفحۀ 99

مثل همیشه قبل از اینکه بخواهد داستان را بهم بگوید، کلمه «یزله» را برای چندمین بار برایم معنا کرد. عین معلم ادبیات، با لحن عربی، با عشق و جان و دل. خواستم بگویم: «میشان، عشقم، قربون دهن غنچت، معنی «یزله», رو چندبار بهم گفتی.» ولی نگفتم، چون برش می‌آید بپری وسط حرفش، کاسه چشم‌های میشی‌اش پر از آب شد. ... همیشه بعد از تعریف یزله، این اتفاق برایش می‌افتاد، بغض و گریه، همان بساط همیشگی، برای بار چندم، فهمیدم که از گفتن ادامه داستان خبری نیست. ...

مثل همیشه قبل از اینکه بخواهد داستان را بهم بگوید، کلمه «یزله» را برای چندمین بار برایم معنا کرد. عین معلم ادبیات، با لحن عربی، با عشق و جان و دل. خواستم بگویم: «میشان، عشقم، قربون دهن غنچت، معنی «یزله», رو چندبار بهم گفتی.» ولی نگفتم، چون برش می‌آید بپری وسط حرفش، کاسه چشم‌های میشی‌اش پر از آب شد. ... همیشه بعد از تعریف یزله، این اتفاق برایش می‌افتاد، بغض و گریه، همان بساط همیشگی، برای بار چندم، فهمیدم که از گفتن ادامه داستان خبری نیست. ...

2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.