بریدهای از کتاب نفرین بال سوخته: کابوس پرواز اثر زهرا افشار
2 روز پیش
صفحۀ 162
《به لرزیدن و نلرزیدن دل من ربطی نداره، شیرین جان! سخت بود، نفسگیر بود، کشنده بود و تلخ، تلختر از زهر... اما تونستم با قلبم کاری کنم که حقیقتی رو که ذهنم بارها و بارها براش تکرار کرده بود، قبول کنه!》 شیرین لبخند غمگینی بر لب نشاند:《و ذهنت پیروز شد و الان هفت ساله که قلبت رو برای هميشه خاموش و ساکت توی سینهات نگه داشتی؟》
《به لرزیدن و نلرزیدن دل من ربطی نداره، شیرین جان! سخت بود، نفسگیر بود، کشنده بود و تلخ، تلختر از زهر... اما تونستم با قلبم کاری کنم که حقیقتی رو که ذهنم بارها و بارها براش تکرار کرده بود، قبول کنه!》 شیرین لبخند غمگینی بر لب نشاند:《و ذهنت پیروز شد و الان هفت ساله که قلبت رو برای هميشه خاموش و ساکت توی سینهات نگه داشتی؟》
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.