بریدهای از کتاب زندگی های پنهان درون گرایان اثر جن گرانمن
1403/9/9
صفحۀ 13
به نظر نمیرسید اوضاع هیچوقت بهتر شود. زمانی رسید که کاملا از پا افتادم. نصف شب بیدار می شدم و دیوانه وار گریه می کردم و همه مشکلات خودم و زندگیام را با رایانه تایپ می کردم .دیگر نمی توانستم تحملش کنم. خیلی متفاوت بودم؛ خیلی به هم ریخته .دنیا بسیار شلوغ، پرسروصدا و بی رحم بود. به گمانم بالاخره بیان آزاد و از پیش نیندیشیدهی همهی احساسات پنهانی که درونم شکل گرفته بود نجاتم داد.
به نظر نمیرسید اوضاع هیچوقت بهتر شود. زمانی رسید که کاملا از پا افتادم. نصف شب بیدار می شدم و دیوانه وار گریه می کردم و همه مشکلات خودم و زندگیام را با رایانه تایپ می کردم .دیگر نمی توانستم تحملش کنم. خیلی متفاوت بودم؛ خیلی به هم ریخته .دنیا بسیار شلوغ، پرسروصدا و بی رحم بود. به گمانم بالاخره بیان آزاد و از پیش نیندیشیدهی همهی احساسات پنهانی که درونم شکل گرفته بود نجاتم داد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.